سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
دیوانه دل
 
 
حکمت گمشده مؤمن است، پس هریک از شما گمشده اش را در هر جا یافت، آن را برگیرد . [امام صادق علیه السلام] 
»» *** آی قصه قصه غصه (7) ***

...این فعالیتها ادامه داشت تا
سال 1379


   یعنی همون زمانی که با نیروی مقاومت مشکل پیدا کردیم.
   بعد از اون سازمان تبلیغات هم که تا قبل از این از ما حتی حمایت مالی در حد چند هزار تومان می کرد به ناگه پشت ما را خالی کرده و مقابل ما ایستاد!!!
   به هر حال ما کماکان به فعالیتهامون ادامه می دادیم تا اینکه یک روز حاجی محمود رهنما به من تماس گرفتند و گفتند فلان روز برو به این آدرس خدمت حاج نعمت الله تقاء.
   من قبلا اسم حاجی رو زیاد شنیده بودم.
   ایشان اولین استاندار فارس و معاون فرهنگی آیت الله حائری شیرازی و ... بودند.
   روز موعود تنها خدمت حاجی رسیدم و با آغوش باز ایشان مواجه شدم.
   بعد از صحبتهای مقدماتی قرار شد ما فعالیتهامون رو برا یه مدت کوتاه به حالت تعلیق در آورده و در کلاسهای اخلاق حاجی شرکت کنیم.
   ( راستی تا یادم نرفته بگم که یکی از اشکالات بزرگی که از ما گرفتند نام انصار الناس بود! اونها می گفتند که این نام بوی کمونیستی میده !!!! )
   خلاصه بعد از گذشت یه مدت از این جلسات حاجی از ما خواستند روی آیه “ یا ایها الذین آمنوا کونوا انصارالله ” کمی تحقیق کنیم.
   ما اول متوجه منظور حاجی نشدیم ولی بعد فهمیدیم ایشان از این طریق اسم انصارالله را بجای انصارالناس به ما توصیه می کنند.
   جلسه ای گذاشته روی این موضوع شدیدا بحث کردیم و بالاخره با پیشنهاد حاجی موافقت شد.
   از اون به بعد اسم موسسه ما شد:
جوانان و نوجوانان انصارالله
   حاجی محبت کرده و یکی از اطاقهای دفترشون رو در اختیار ما قرار دادند.
   ما از خوشحالی نمی دونستیم چکار کنیم.
   دفتر ما! در یکی از کوچه های چهار راه زند بود.
   از اون روز دور تازه ای از فعالیتهای ما آغاز شد.
   فعالیتهایی که چند بار به سطح کشور کشانده شد.
   گر چه حاجی شدیدا ما رو تحت کنترل و حمایت داشتند و از فعالیتهای تند ما جلو گیری می کردند.
   ولی ما به این راحتی نمی تونستیم انرژی خودمون رو خنثی کنیم.
   ابتدا بخش فرهنگی مصلای نماز جمعه رو به طور کامل به دست گرفتیم.
   بلافاصله از لحظه تحویل به مسجد نو
( مصلای نماز جمعه شیراز )
رفته و با چند شبانه روز کار موفق شدیم سر و سامانی به اونجا بدیم.
   اول دفتر کار رو راه انداختیم.
   بعد کتابخانه ـ نمایشگاه دائم کتاب نوار مطبوعات و محصولات فرهنگی ـ نمیشگاه عکس و... ـ مسابقات متعدد فرهنگی هنری در ضمینه های مختلف ـ برگزاری جلسات دعا و کلاسهای متنوع و و و ...
   اما در اونجا هم دشمنان حسودی پیدا کردیم که شدیدا پشت سر ما ضد تبلیغ می کردند.
   وقتی متوجه این برخوردهای منافقانه شدیم با کمال احترام کل بخش فرهنگی را علی رغم زحمات زیادی که برای اون کشیده بودیم به اونها تقدیم کردیم و از اونجا خارج شدیم...
   البته هنوز نمایشگاه ها و کتابخانه دایر هست.
   بعد ازاونجا تصمیم گرفتیم برای ادامه فعالیت یک مسجد گمنام را پیدا کرده و به وضعیت اون سر و سامانی بدیم.
   بعد از کلی گشتن یه مسجد پیدا کردیم که هیات امنای اون نمی خواستند کسی در اونجا فعالیت فرهنگی کنه و شدیدا با ما مخالفت کردند!!
اصرارهای ما هم بی فایده بود.
   به همین دلیل تحقیقات خودمون رو ادامه دادیم تا ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رامیم ( جمعه 87/3/10 :: ساعت 12:3 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نشانی سایت من:
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 9701
» درباره من «

دیوانه دل
رامیم
تارنوشت رامیم

» آرشیو مطالب «
بهار 1387

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «


» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «