سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
دیوانه دل
 
 
مرا با عصمت تأیید فرما و زبانم را به حکمت بگشای . [امام زین العابدین علیه السلام ـ در دعای استغفار ـ] 
»» *** آی قصه قصه غصه (4) ***

تا جایی که...
   شمشیر رو از رو بست و چشمتون روز بد نبینه
   منو دو سال از زندگی عقب انداخت
   سال سوم بود و امتحان نهایی.
   زمانی که برای دریافت کارت ورود به جلسه مثل بقیه دانش آموزها به دفتر رفتم با کمال تعجب گفتند: کارتی برای تو صادر نشده!!!!
   از کارت خبری نبود که نبود تا یک روز مانده به جلسه...
   به اتاق مدیر رفتم و علت رو جویا شدم ولی مدیر با گستاخی تمام به من گفت علت صادر نشدن کارت سه بار مشروط شدن شما در سه سال گذشته است!!!!
   من اعتراض کردم و اون کارنامه سالهای گذشته رو به دستم داد.
   من از بس مشغول کارهای بسیج و فعالیتهای دیگه بودم فقط از طریق خود معلمها نتایج امتحاناتم رو جویا می شدم.

   یعنی در اصل چند بار هم برای گرفتن کارنامه رفتم ولی موفق نشدم.
   هر بار به دلیلی!!!

   کلاس دوم و سوم رشته ریاضی فیزیک شعبه A1 بودم.
   نمره هام بد نبود ولی تا اون وقت چهار ترم بود که کارنامه نگرفته بودم!!
   یعنی در اصل چند بار هم برای گرفتن کارنامه رفتم ولی موفق نشدم.
   هر بار به دلیلی...
   (( البته اصل کارنامه رو برا یادگاری نگه داشتم و هنوز دارمش ))
   ریاضی2: نمره 75/7 !
   بینش اسلامی2: نمره 0 !!!
   ادبیات فارسی2: نمره 2 !!!!
   نگارش ...
   خیلی عصبی شدم.
   دروس مورد علاقه من همه با نمراتی باور نکردنی!
   هر چه به مدیر اعتراض کردم فایده نداشت به همین دلیل رفتم دنبال دبیرها
   فقط دو نفر از معلمهای با وجدان به من کمک کردند
   یکی آقای کوکبی ( معلم ریاضی ) بود که برگه رو از دبیرخانه گرفت و بعد از نگاه کردن به اون با کمال تعجب دیدیم نمره من 75/17 هست!!!!!
   بعد از اون سراغ آقای سعادت مربی بینش رفتم.
   من در درس بینش و ادبیات بدون اغراق شاکرد اول بودم!
   آقای سعادت با من به دفتر مدیر آمد و خطاب به مدیر مدرسه گفت: مومن نسب بهترین شاگرد من بود. برگه اون رو خوب یادمه.
   نمره مومن نسب بیست بود آقای مدیر نه صفر.
   مدیر سرپا ایستاد و با نگاهی خشم آلود به آقای سعادت گفت: یعنی می خواید بگید من در نمرات این دانش آموز دست بردم؟
   آقای سعادت گفت : اگر اینجور نیست به دبیر خانه بگید برگه این دانش آموز رو بیاره...
   مدیر قبول کرد ولی دبیرخانه گفت برگه گم شده!!!!
   آقای سعدت و کوکبی به اعتراض به برخوردها تبعیض آمیز مدیر مدرسه هم زمان استعفا دادند.
   آخه این دفعه اول مدیر نبود.
   یکی از دانش آموزان مدرسه که آدمی فوق العاده.. بود به اعتراف خصوصی خودش که از آن نوار هم تهیه کرده بودیم 5/16 واحد تجدیدی را در کمتر از دوترم با همکاری مدیر و دست بردن در کارنامه و اسناد دبیر خانه قبول شده بود!! 
   خلاصه مدیر با درخواست تجدید نظر من در نمرات موافقت نکرد.
   بقیه دبیرها هم حاظر نشدند به پرونده من نزدیک بشن!!
   ولی این ظلم آنقدر به من فشار آورد که مجبور شدم دست به کاری غیر متعارف بزنم...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رامیم ( جمعه 87/3/10 :: ساعت 12:3 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نشانی سایت من:
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 9693
» درباره من «

دیوانه دل
رامیم
تارنوشت رامیم

» آرشیو مطالب «
بهار 1387

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «


» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «